تکه ای از خاطرات خاک گرفته

ساخت وبلاگ
    وقتی که آدم تب دارد سقف اتاق انگار می اید درست ۱۰ سانتی صورت آدم! ا انگار همه چیز کش می آید دراز میشود وچسبناک ! انگار که نفس آدم می آید و درست پشت ردیف دندانها همون جا می ایستد!!! دیشب تب داشتم تب و لرز ۴ تا پتو انداخته بودم روی خودم ولی باز مثل بید می لرزیدم!!! ولی آلان بهترم!!!       تکه ای از خاطرات خاک گرفته...ادامه مطلب
ما را در سایت تکه ای از خاطرات خاک گرفته دنبال می کنید

برچسب : تب و لرز,تب و لرز در کودکان,تب و لرز به انگلیسی,تب و لرز در بزرگسالان,تب و لرز ناگهانی,تب و لرز شبانه,تب و لرز و حالت تهوع,تب و لرز در اوایل بارداری,تب و لرز ناشی از عفونت,تب و لرز در دوران بارداری, نویسنده : marde1350o بازدید : 7 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 20:01

همه روزهایم شکل هم شده است روزهاست که اینطور شده است ملال آور ویکنواخت به ملال آوری همه زنگهای بعد از ظهر مدرسه که انگار کش می آمدند. همه صبهایم شبیه هم است همه ظهرهایم شبیه هم است وهمه غروبها وشبهایش!!!!!!!!!! در یک سکوت چسبناک من و او با هم زندگی می کنیم و او راضیست! و این کافیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟     تکه ای از خاطرات خاک گرفته.... تکه ای از خاطرات خاک گرفته...ادامه مطلب
ما را در سایت تکه ای از خاطرات خاک گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marde1350o بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 20:01

  در بالای آسمان درست آن بالا خانه داشتن چه حالی دارد؟؟؟ وای طبقه ۲۱ میدانی یعنی چی؟؟؟ یک کم دیگر که دستت را دراز کنی شاید بتوانی ستاره های کشور آدمهای خوشبخت را بچینی و به اولین نفری که به سمت من می آید بدهی تا برای من بیاورد!!!!! همیشه دلم می خواست که خانه ام روی بلند ترین و بلندترین نقطه تهران بود و خا نه ام یک پنجره داشت یک پنجره بزرگ که از آن تمام تهران پیدا بود و من می توا نستم از آن بالا تهران را نگاه کنم سیگار ارزان بکشم و نسکافه تلخ و داغ را مزه مزه کنم و آن وقت حس کنم وا-----------------------------------ی من چه خوشبختم ولی حالا تمام پنجره های خانه من رو به دیو تکه ای از خاطرات خاک گرفته...ادامه مطلب
ما را در سایت تکه ای از خاطرات خاک گرفته دنبال می کنید

برچسب : می خواهم امروز را زندگی کنم,امروز میخواهم به مصاف تزویر بروم, نویسنده : marde1350o بازدید : 7 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 20:01

    میان تمام سکوتی که کوچه ها را پر کرده است به تصویر تو نگاه خواهم کرد و به چشمهای مظلوم و باهوشت راستی درست همان وقت همان وقتی که تصمیم به رفتن گرفتی به چی فکر می کردی؟؟؟ حتی یک لحظه هم این روزهای تلخی که گذرانده ای را تصور می کردی؟ تمام امشب را به تو فکر می کنم ! و به همه غصه هایی که توی دلت انبار کرده اند! قول میدهم!!!!!!     تکه ای از خاطرات خاک گرفته ....     تکه ای از خاطرات خاک گرفته...ادامه مطلب
ما را در سایت تکه ای از خاطرات خاک گرفته دنبال می کنید

برچسب : امشب تمام عاشقان رادست به سرکن,امشب تمام عاشقان را دست,امشب تمام حوصله ام را, نویسنده : marde1350o بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 20:01

  خیابان بچه گیهایم غمگین است! همه تنش بوی دود گرفته است! جا به جای تنش زخمیست! درد دارد!درد!!!!!! کاش دوباره بچه بودم کاش تو دوباره مثل‌آن وقتها خوشحال بودی! کاشکی هیچوقت گلویت از مزه گاز اشک آور نمی سوخت! و چشمت پر از اشک نمی شد! غصه ات را نمیتوانم که ببینم؟ تو شاهد شیرین ترین و تلخ ترین روزهای من بودی ! شاهد بچگی و نو جوانییم! شاهد درس و زندگیم وعاشقیم! غصه ات رانمی توانم که ببینم! می خواهم که تنت را بشورم زیبایت کنم به عشق همان روزها ولی گلویم از بوی گاز اشک آور می سوزد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!    تکه ای از خاطرات خاک گرفته...ادامه مطلب
ما را در سایت تکه ای از خاطرات خاک گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marde1350o بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 20:01

خیلی وقت است که خوابم بد شده است  خیلی وقت ...شاید یک جور قهر کردن بود  ............!شایدم یک جور لج کر ده بودم با خودم! نمی دانم! دیشب کلی اینجا نوشتم کلی ولی نتوانستم که آن را در بلاگ ثبت کنم! امروز حالم بهتر است! احساس مریضی را دارم که تازه از رختخواب بیماری پاشده است! دارم با خودم مدارا می کنم؟؟؟ دلم می خواهد کاری کنم ولی نمی -دانم چکار باید بکنم! دوست دارم مثل قدیمها بشوم مثل همان روز هایی که فقط خودم میدانم! خود آلانم را دوست ندارم خود آلانم را نمی شناسم دلم برای خود آنوقتهایم تنگ شده! دلم برای آن دلی که جایی آویزان بود تنگ است دلم آلان به هیچ کجا آویزان تکه ای از خاطرات خاک گرفته...ادامه مطلب
ما را در سایت تکه ای از خاطرات خاک گرفته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marde1350o بازدید : 3 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 20:01

چه کسی بچه گیهای از دست رفته مرا به من بر خوا هد گر داند؟؟؟ بچه گیهایی که میان صدای شعار و چشم تر سان مادر گذشت . بچه گیهایی که ناگهان میان ازدهام راه پیمایی دست کوچک من از دستش ول شد و او رفت و من ماندم به حال خود! چه کسی هفت سالگی معصوم مرا به من بر می گر داند؟ همان وقت که در ظلمات پناهگاه با توپ فوتبالم خوش بودم بی خیال چشم تر مادر جان و صدای مداوم ذکر یا علییش! چه کسی شبهای پانزده سالگیم را به من پس خواهد داد؟ شبهایی که پر بود از وحشت مرگ و صدای زوزه موشک! چه کسی بیست سالگی قشنگ عاشق مرا که صورتش از سیلی وحشیانه ای متورم شده بود را به من بر می گرداند؟؟؟ چ تکه ای از خاطرات خاک گرفته...ادامه مطلب
ما را در سایت تکه ای از خاطرات خاک گرفته دنبال می کنید

برچسب : تمام چیزهای وینکس اینجاست, نویسنده : marde1350o بازدید : 8 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 20:01

    همه چیز مثل آب روان استدر جریان و من افتاده ام در این آب و آب همچنان مرا بی دریغ با خود می برد ! غمگین هستم چرا باید دروغ بگویم؟؟ غمگین و مشغول دست و پا زدن گاهی زیر آب و لحظاتی رو آنچه برایم مسلم است این است که زیر پایم خالیست هر چه که می بینم آب است و آب جریان است و جریانو خبری از سکون نیست پایم به هیچ کجا نمی رسد چه رسد به ایستادن روی زمین احساس غالبم همان معلق بودن است و در بهترین شرایط شناور بودن است و هیچ کس ندید صورت احساس مرا که مثل ابر بهار گریه کرده است حسرت روزهای رفته را نمی خورم که رفته اند ولی صورت خودم با آن چشمهای شیطان ۲۱ساله این روز تکه ای از خاطرات خاک گرفته...ادامه مطلب
ما را در سایت تکه ای از خاطرات خاک گرفته دنبال می کنید

برچسب : در آستانه ی فصلی سرد,در آستانه ی دریا و علف,در آستانه ی خورشید,در آستانه ی سی سالگی,در آستانه ی طلاق,در آستانه ی دربی,در آستانه ی فصلی به نام دلتنگی,در آستانه ی ماه محرم,در آستانه ي فصلي سرد,و اکنون در آستانه ی ظلمت, نویسنده : marde1350o بازدید : 4 تاريخ : دوشنبه 29 شهريور 1395 ساعت: 20:01